اسرار مراقبه (هفته ششم)
1401-03-09
ارسال شده توسط پشتیبان
174 بازدید

اسرار مراقبه (هفته ششم)
روز سی و ششم :
در هفته ی گذشته با احساسات سطح پایین آشنا شدیم و روش تعامل با آنها را یاد گرفتیم. کار کردن روی مقوله ی احساس جزو ضروریات یک مراقبه ی خوب است. اکنون میخواهیم اهمیت پرداختن به احساسات را بررسی کنیم. در حالت کلی میتوان احساسات را به دو دسته تقسیم کرد. دسته ی اول شامل احساسات سطح پایینی مانند خشم، نفرت، حسادت، کینه، ترس و غیره است. این احساسات لزوما بد یا منفی نیستند، اما واکنشی هستند؛ یعنی میتوان گفت واکنش هایی هستند که بدن برای نجات خودش آنها را بروز میدهد. به همین دلیل به آنها «احساسات بقا» گفته میشود. بنابراین میتوانیم ریشه ی همه ی این احساسات را به غریزه ی حیات ربط دهیم .
زیگموند فروید (بنیان گذار روانکاوی) میگوید دو غریزه Driveدر انسان وجود دارد: غریزه ی زندگی یا اِروس Erosو غریزه ی مرگ یا تاناتوس Thanatos غریزه ی زندگی باعث بروز احساسات بقا میشود و به این ترتیب بدن را زنده نگه میدارد. شما در زندگیتان بارها غریزه ی زندگی را تجربه کرده اید. برای مثال هنگام وقوع زلزله یا سیل و یا هنگامی که به هر دلیلی احساس میکنید که ممکن است آسیبی به جسمتان وارد شود، واکنش های خاصی در بدنتان پدید می آید (ضربان قلبتان بالا میرود، سریعتر نفس میکشید و انرژی وارد عضلاتتان میشود) تا بتوانید با آن تهدید مقابله کنید.
پس در واقع، همه ی این احساسات بخاطر دلبستگی و وابستگی به زندگی و ترس از مرگ به وجود می آیند. در حالت بقا سه مقوله ی مهم وجود دارد :
بدن، محیط و زمان.
محیط تهدید را ایجاد میکند و بدن باید در زمان مشخصی به آن تهدید واکنش نشان دهد. تا هنگامی که در این سطح باشیم، نمیتوانیم لذت واقعی زندگی را درک کنیم؛ زیرا در این حالت تمرکز و تلاشمان بطور کامل صرف زنده ماندن می شود. ترس از-دست-دادن چنان بر ما چیره میشود که اجازه نمیدهد از زندگی لذت ببریم. اما اگر بخواهیم از سطح زنده ماندن و حفظ حیات فراتر برویم چه؟ در این سطح غریزهی مرگ معنا پیدا میکند. وقتی غریزه ی مرگ فعال میشود، احساس دلبستگی و وابستگی به زندگی از بین میرود .
بنابراین غریزه ی مرگ لزوما به معنای مردن نیست (هرچند طبق گفته فروید این غریزه میتواند به رفتارهای خودتخریبگر و آسیبزا منجر شود)؛ بلکه به معنای رها شدن از تعلق و وابستگی است. اگر از دست این تعلقات رها شویم، میتوانیم به سطوح بالاتری برسیم و در این سطوح بالاتر میتوانیم دست به آفرینش بزنیم و خالق زندگیمان شویم.
در اینجا دیگر با احساسات بقا سر و کار نداریم، بلکه با «احساسات آفرینش» سر و کار داریم، مانند عشق بی قید و شرط، شکرگزاری، بخشش، ازخودگذشتگی و غیره. احساسات آفرینش زمینه را برای آفرینندگی و خلق زندگی فراهم میکنند. برای ورود به حالت آفرینش باید از سه مقوله ای که گفته شد (یعنی بدن، محیط و زمان،) عبور کنیم. احساسات آفرینش میتوانند در این زمینه به ما کمک کنند. اولین احساس سطح بالایی که میخواهیم بررسی کنیم، احساس بخشش و ازخودگذشتگی است.
بخشیدن هم میتواند به معنای «بخشیدن اموال» باشد و هم به معنای «بخشیدن اشتباهات.» در وهله ی اول باید بتوانید از داشته هایتان دل بکنید. سعی کنید بدون اینکه احساس ناخوشایندی داشته باشید، از دارایی هایتان به بقیه کمک کنید.
اما معنای مهم تر بخشیدن، گذشتن از اشتباهات است. مهمترین کسی که باید ببخشید، خودتان هستید. این یکی از مهمترین مراحل پاکسازی است. همه ی ما اشتباهاتی داشته ایم و داریم، اما نباید اجازه دهیم این اشتباهات و احساس پشیمانی ناشی از آنها خوره ی جانمان شوند. باید از اشتباهاتمان آگاه شویم و خودمان را ببخشیم. نباید نسبت به چیزی احساس پشیمانی یا احساس گناه کنیم. به هیچ وجه نباید خودتان را سرزنش کنید. به گذشته ی نزدیک فکر کنید و تعدادی از اشتباهاتی را که مرتکب شدهاید، یادداشت کنید.
یکی از تکنیک هایی که به شما کمک میکند که خودتان را ببخشید، تکنیک هوئو-پونو-پونو است. این تکنیک بسیار ساده است. این ذکر را بخاطر بسپارید: «متأسفم، لطفا من را ببخش. متشکرم، دوستت دارم». در طول روز هر موقع توانستید، این ذکر را خطاب به خودتان تکرار کنید. سعی کنید جملات را آگاهانه و از صمیم قلب ادا کنید. تکرار این جملات به شما کمک میکند که خودتان را ببخشید و به خودتان عشق بورزید.
وقتی توانستید خودتان را ببخشید، باید سعی کنید دیگران را نیز ببخشید. اگر کسی کار بدی در حق شما انجام داده است، بدترین کار این است که از او کینه به دل بگیرید. کینه نوعی پیوند عاطفی است. وقتی شما از کسی کینه به دل میگیرید، انرژیتان را به صورت مداوم به آن شخص و آن رابطه ی کینه آمیز اختصاص میدهید. آیا بهتر نیست از این انرژی برای خودتان و زندگیتان استفاده کنید؟ احساسات ناخوشایندی که نسبت به خودتان یا دیگران دارید، مانند کابل های برقی هستند که به شما وصل شده اند و انرژیتان را از شما میگیرند. باید این کابل ها را قطع کنید.
اکنون دو لیست در اختیار دارید: لیست اول شامل اشتباهات خودتان است و لیست دوم شامل اشتباهاتی است که دیگران نسبت به شما انجام داده اند. این اشتباهات احساسات ناخوشایندی را در شما ایجاد کرده اند. مراقبه ی امروز به پاکسازی این احساسات ناخوشایند اختصاص دارد. قبل از شروع مراقبه حتما لیست هایتان را مرور کنید.
تمرین روز سی و ششم:
ذکر هوئو-پونو-پونو را چندین بار در طول روز تکرار کنید. هر موقع فرصت کردید، چشمهایتان را ببندید و آن را از صمیم قلب تکرار کنید.
بسیار خوب حالا به فایل صوتی مراقبه گوش فرا دهید.
تبریک می گوییم!
اگر فایل صوتی مراقبه ی امروز را به طور کامل گوش کرده باشید،
17دقیقه و 30ثانیه مراقبه و ذهن آگاهی را با موفقیت به انجام رساندید.
روز سی و هفتم :
چه عاملی باعث میشود که ما نتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ به شخصی فکر کنید که نمیتوانید دوستش داشته باشید یا به هر دلیلی از او بدتان می آید. حالا به این فکر کنید که چرا از این شخص بدتان میآید. چه دلیلی دارد؟ یکی از دلایل مهم دوست نداشتن دیگران، منافع شخصی است. ما میترسیم که دوست داشتن این شخص ما را دچار آسیب کند. ممکن است او در حق ما بدی کرده باشد یا اینکه با دوست داشتن او جایگاه اجتماعی مان به خطر بیفتد. همانطور که در روز گذشته دیدیم، احساسات سطح پایینی مانند نفرت و کینه محدودکننده هستند؛ یعنی هم آزادیتان را از شما میگیرند و هم انرژیتان را. بنابراین همانطور که یاد گرفتیم، بهترین کار این است که آن شخص را ببخشیم. وقتی او را بخشیدیم، قدم بعدی این است که دوستش داشته باشیم و به او عشق بورزیم. احساس سطح بالایی که میخواهیم در این جلسه بررسی کنیم، احساس عشق است؛ عشق بیقید و شرط.
در تعریف عشق گفته اند: «تعریف آن نزد اهل سلوک آن است که آنچه تو را از متاع دنیا سودمند باشد ببخشائی بدیگران ، و آنچه از دیگران بر تو رسد و زیان آور باشد به بردباری بپذیری و تحمل آن کنی. و عشق آخرین پایه ی محبت است و فرط محبت را عشق گویند»
مهمترین نکته ای که در اینجا وجود دارد، گذشتن از منافع شخصی است. اگر کسی در حقتان خوبی کند، دوست داشتن او کار سختی نیست. سطح بالاتر عشق، عشق بیقید و شرط است، به این معنا که فارغ از اینکه دیگران در حقتان خوبی کنند یا بدی، آنها را دوست داشته باشید. همه ی انسانها و همه ی موجودات به هم متصل اند و میدانی از جنس انرژی، آنها را به هم پیوند میدهد. بنابراین اگر کسی در حق دیگران بدی کند، در واقع در حق خودش بدی کرده است و اگر کسی به دیگران عشق بورزد، در واقع به خودش عشق ورزیده است.
در اینجا نیز ابتدا باید از خودمان شروع کنیم. پس از اینکه اشتباهات خود را بخشیدید، باید به خودتان عشق بورزید، طوری که وجودتان سرشار از عشق شود. بدون هیچ چشمداشتی، خودتان را همانگونه که هستید، دوست بدارید.
اغلب اوقات، احساسی که ما نسبت به خودمان داریم، عشق نیست. برای مثال ما بیشتر وقت ها خود را سرزنش میکنیم، احساس گناه میکنیم، احساس بی لیاقتی میکنیم و گاهی نیز خود را تحقیر می نماییم. باید همه ی این احساسات را کنار بگذارید و عشق را جایگزین آنها کنید.
جایگاه عشق، قلب انسان است. برای اینکه بتوانید عشق را بهتر احساس کنید، باید روی مرکز قلبتان تمرکز نمایید. تکنیکی که امروز میخواهیم یاد بگیریم، تکنیک «انسجام سریع» است. برای اجرای این تکنیک، باید ابتدا مرکز قلب را با نفس هایتان فعال کنید و سپس احساس عشق را آگاهانه وارد قلبتان نمایید. به این ترتیب، احساس عشق در مرکز قلب تشدید میشود و وقتی به اندازه ی کافی تشدید شد، سرریز میشود و مغز را تحت تأثیر قرار میدهد. پس در واقع، انسجام قلب باعث ایجاد انسجام مغزی میشود. وقتی این نظم و انسجام در مغز ایجاد شد، تلقین پذیری مغز افزایش پیدا میکند و افکار مثبت را راحت تر می پذیرد. از اینجا به بعد یک چرخه ایجاد میشود و قلب و مغز پیوسته انسجام همدیگر را افزایش میدهند.
تکنیک انسجام سریع در موسسه ی هارتمث طراحی شده است.
روش انجام کار به این صورت است :
چشم هایتان را ببندید. چند نفس عمیق بکشید. روی قلبتان تمرکز کنید و آن را به شکل یک نور سبزرنگ در مرکز سینه تان تجسم کنید. سپس احساس مورد نظرتان را به قلبتان القا کنید. برای این منظور میتوانید از مرور خاطرات کمک بگیرید و زمان هایی را مرور کنید که این احساس را تجربه کرده اید. سپس باید این احساس را همراه نفس هاتان وارد قلبتان کنید.
تمرین روز سی و هفتم:
لیست دیروز را دوباره نگاه کنید و سعی کنید همه ی افرادی را که در حقتان بدی کرده اند، ببخشید و آنها را دوست داشته باشید. برای این منظور میتوانید از تکنیک انسجام سریع استفاده کنید.
بسیار خوب حالا به فایل صوتی مراقبه گوش فرا دهید.
تبریک می گوییم!
اگر فایل صوتی مراقبه ی امروز را به طور کامل گوش کرده باشید،
18دقیقه مراقبه و ذهن آگاهی را با موفقیت به انجام رساندید.
روز سی و هشتم :
همانطور که در جلسات گذشته دیدیم، ترس یکی از اصلی ترین احساسات محدودکننده است. ترس احساسی است برای بقا. ترس در طول تاریخ بقای انسان را تضمین کرده و او را زنده نگه داشته است. اما در حال حاضر، بیشتر ترس هایی که ما تجربه میکنیم، واقعی نیستند. اگر بخواهیم آزاد شویم و دست به آفرینش بزنیم، باید احساس ترس را شکست بدهیم. انسانها از چیزهای مختلفی میترسند، اما اصلی ترین ترسی که ما انسانها در وجودمان داریم، ترس از ناشناخته هاست. ما از ناشناخته ها میترسیم، زیرا احساس میکنیم که نمیتوانیم در برابر آنها از خودمان محافظت کنیم. ما در مواجهه با ناشناخته ها احساس آسیب پذیری میکنیم و به همین دلیل میترسیم. در هفته های قبل گفتیم که تحقیقات نشان می دهد که انسانها از سخنرانی کردن و حرف زدن در جلوی جمع، بیشتر از مرگ میترسند. دلیل این مسئله به همین احساس آسیب پذیر بودن برمیگردد.
بسیاری از انسانها از تاریکی میترسند، اما چرا؟ ساده ترین دلیلش این است که در تاریکی نمیتوانند محیط را ببینند و نمیدانند که در محیط اطرافشان چه میگذرد. این یعنی همان ترس از ناشناخته ها. بگذارید ابتدا شناخته ها و ناشناخته ها را تعریف کنیم. شناخته ها مقولات، اشیا، افراد و مکان های آشنای زندگی ما هستند؛ یعنی افرادی که میشناسیم، مکان هایی که با آنها آشنایی داریم، اشیایی که دیده ایم و غیره. اما ناشناخته ها چیزهای ناآشنا هستند؛ مانند انسانهای غریبه، مکانهای ناآشنا و اشیا و وسایل جدید. به همین دلیل است که بعضی افراد در هنگام مراقبه وقتی چشم هایشان را میبندند، دچار ترس میشوند؛ زیرا نمیتوانند محیط را ببینند و بدنشان احساس خطر میکند.
این ساده ترین نوع ترس است. ترس های مختلفی وجود دارند که میتوانند ما را محدود کنند؛ برای مثال، ترس از شکست باعث میشود را که میدانند باید انجام دهند، انجام ندهند. خیلی وقت ها همین ترس به صورت ناخودآگاه باعث میشود که ما به خواسته هایمان نرسیم. یکی از دلایل تغییر نکردن انسانها این است که از تغییر میترسند؛ در واقع میتوان گفت از ناشناخته ها میترسند. پس میتوان گفت ریشه ی همه ی ترس ها ترس از ناشناخته هاست.
کاملا واضح است که اگر بخواهیم به پیشرفت و تکامل دست پیدا کنیم، باید از شناخته ها بگذریم و وارد ناشناخته ها شویم. اگر در داخل غار شناخته هایمان بمانیم، ممکن است زنده بمانیم و عمری طولانی داشته باشیم، اما هیچ چیز جدیدی را تجربه نمیکنیم و از همه ی زیبایی ها محروم میشویم. اگر میخواهید خالق زندگیتان شوید و آینده ی مورد نظرتان را رقم بزنید، باید از شناخته ها عبور کنید و دل به ناشناخته ها بزنید. برای این منظور باید ترس هایتان را کنار بگذارید و شجاعت و جرأت را در درون خودتان نهادینه کنید.
شجاعت به معنای نترسیدن نیست، بلکه به معنای غلبه بر ترس است.
پس باید ابتدا ترس هایمان را شناسایی کنیم، از آنها آگاه شویم و بر آنها غلبه کنیم.
شجاعت و غلبه بر ترس قدم بزرگ و مهمی است، زیرا ما باید برای تحقق خواسته هایمان وارد ناشناخته ها شویم. آفرینش (به معنای خلق چیزهای جدید) در قلمروی شناخته ها بی معنی است و فقط در میدان ناشناخته ی کوانتوم قابل انجام است. شجاعت یعنی اینکه طالب ناشناخته ها باشیم، خودمان را به ناشناخته ها بسپاریم و اطمینان داشته باشیم که هر نتیجه ای حاصل شود، به نفع ماست و باعث رشد و کمالمان خواهد شد. شجاعت یعنی اینکه حاضر باشیم وضعیت فعلی مان را رها کنیم و در پی رسیدن به یک وضعیت جدید و بهتر باشیم.
مراقبه ی این جلسه مربوط به پاکسازی احساس ترس و جایگزینی آن با شجاعت است. در صورت لزوم میتوانید مراقبه ی امروز را چندین بار تکرار کرده و روی ترس های مختلفتان کار کنید.
تمرین روز سی و هشتم:
به گذشته فکر کنید و چند مورد از کارهای شجاعانه ای را که انجام دادهاید، به یاد بیاورید. به احساسی که در هنگام انجام این کارها داشتید، فکر کنید. هر موقع احساس ترس کردید، این احساس را به یاد بیاورید و با کمک تکنیک انسجام سریع، احساس شجاعت را در خودتان القا کنید.
بسیار خوب حالا به فایل صوتی مراقبه گوش فرا دهید.
تبریک می گوییم!
اگر فایل صوتی مراقبهی امروز را به طور کامل گوش کرده باشید،
18دقیقه و 30ثانیه مراقبه و ذهن آگاهی را با موفقیت به انجام رساندید.
روز سی و نهم :
تا اینجا احساسات مختلفی را بررسی کردیم. گفتیم که احساسات در حالت کلی به دو دسته ی سطح بالا و سطح پایین تقسیم میشوند. در میان احساسات سطح بالا، یکی از احساسات بسیار مهمی که در زمینه ی تحقق خواسته ها مورد استفاده قرار میگیرد، احساس شکرگزاری است. شکرگزاری انرژی بسیار زیادی دارد و سیگنال کاملا مثبتی به کائنات ارسال میکند. شکرگزاری باعث افزایش احساس شایستگی و لیاقت میشود. هنگامی که چیزی را از خداوند درخواست میکنیم، به شرطی آن را به ما میدهد که لیاقتش را داشته باشیم و شایسته ی دریافت آن باشیم. یکی از کارهای مهمی که لیاقت ما را به خداوند نشان میدهد، شکرگزاری است. در واقع شکرگزاری نشان میدهد که ما قدر نعمت های خداوند را میدانیم و ظرفیت دریافت چیزهای بیشتر را داریم. شکرگزاری سه نوع است: شکرگزاری برای گذشته، برای حال و برای آینده.
شکرگزاری برای آینده موضوع بسیار مهمی است که در تحقق خواسته ها کاربرد زیادی دارد و در هفته های بعد آن را بصورت مفصل بررسی خواهیم کرد. در اینجا میخواهیم با شکرگزاری برای گذشته و حال آشنا شویم. معنای شکرگزاری برای گذشته این است که قدر تجربیات و دستاوردهای گذشته مان را بدانیم. به گذشته نگاه کنید. بدون شک خداوند نعمتهای زیادی به شما داده است. تشخیص نعمت ها در لحظه ی حال شاید کمی دشوار باشد، اما وقتی به گذشته نگاه میکنیم، متوجه میشویم که حتی نرسیدن ها و موفق نشدن ها نیز میتوانند نعمت و لطف خداوند باشند.
معنای شکرگزاری در لحظه ی حال این است که به داشته هایمان به دید نعمت هایی نگاه کنیم که به ما داده شده اند. ما انسانها معمولاً داشته هایمان را حق مسلم خود میدانیم و این باعث میشود قدر آنها را ندانیم. هر بار که قلبتان میتپد و هر بار که نفس میکشید، دارید از موهبت و نعمت زنده بودن استفاده میکنید.
به قول سعدی:
«هر نفسی که فرو می رود ممد حیاتست و چون برمی آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب».
هر روز صبح که چشم هایمان را به روی زیبایی های زندگی باز میکنیم؛ هر روز وقتی تابش دلنواز خورشید را روی پوستمان احساس میکنیم؛ هر روز و هر شب و هر لحظه نعمتی است که باید قدر آن را بدانیم و بخاطرش شکرگزار باشیم. یکی از مهمترین اَشکال شکرگزاری در لحظه ِ ی حال «شکرگزاری بی دلیل» است. اگر بتوانید این مرتبه را تجربه کنید، لذت و سعادت واقعی را به دست خواهید آورد. به هیچ چیز فکر نکنید. فقط به خود احساس شکرگزاری فکر کنید. نه چیزی بخواهید و نه به داشته هایتان فکر کنید. یک شکرگزاری ناب و خالص.
تمرین :
به مدت یک دقیقه چشم هایتان را ببندید و بعد از تنظیم تنفس، شکرگزاری بی دلیل را تمرین کنید.
تحقیقات حوزه ی روانشناسی نشان میدهد که شکرگزاری ارتباط مستقیمی با خوشبختی دارد. شکرگزاری باعث میشود که فرد عواطف مثبت را احساس کند و قدر تجربیات مثبت را بداند؛ همچنین سطح سلامتی را افزایش میدهد و روابط فردی را بهبود میبخشد. روش های زیادی برای نهادینه کردن احساس شکرگزاری وجود دارد، از جمله:
روش اول
اگر کسی برایتان کاری انجام داد و یا لطفی در حقتان کرد، از او تشکر کنید. برای مثال، کسی که امروز به شما سلام میدهد، کسی که در اتوبوس جای خودش را به شما میدهد، کسی که زنگ میزند و احوالتان را جویا میشود و غیره. چند لحظه وقت بگذارید و از او تشکر کنید. به این ترتیب هم حال خودتان بهتر میشود و هم طرف مقابل را خوشحال میکنید.
روش دوم
اگر به هر دلیلی نتوانستید این کار را انجام بدهید، میتوانید در ذهن خودتان از این افراد تشکر کنید. این هم تمرین خوبی است و کمک میکند که به شکرگزاری عادت کنید (در این روش باید با استفاده از فراخوانی ذهنی، تشکر کردن از طرف مقابل را در ذهنتان تجسم کنید.)
روش سوم
دفترچه ی شکرگزاری تهیه کنید. در پایان روز به نعمت هایی که در آن روز دریافت کردهاید فکر کنید، آنها را در دفترتان بنویسید و بخاطرشان شکرگزاری کنید. بعد از مدتی وقتی دفترتان را باز کردید، میبینید که چیزهای زیادی برای شکرگزاری دارید. این باعث میشود که از زندگیتان بیشتر لذت ببرید.
روش چهارم
مراقبه کنید. همانطور که یاد گرفتیم، مراقبه ما را از دغدغه های زندگی روزمره عبور میدهد و تصویر کلی تری را از زندگیمان در اختیار ما قرار میدهد. به این ترتیب میتوانیم در لحظه ی حال، احساس ایجاد کنیم.شکرگزاری را به بهترین نحو در خودمان ایجاد کنیم.
تمرین روز سی و نهم:
یک: برای خودتان یک دفترچه ی شکرگزاری تهیه کنید و هر روز چند مورد از چیزهایی را که بخاطرشان شکرگزار هستید، در آن دفتر یادداشت کنید.
دو: در گوشی تان چند آلارم برای یادآوری شکرگزاری بی دلیل تنظیم کنید. وقتی آلارمتان روشن شد، چشم هایتان را ببندید و بدون هیچ دلیلی شکرگزاری کنید.
بسیار خوب حالا به فایل صوتی مراقبه گوش فرا دهید.
تبریک می گوییم!
اگر فایل صوتی مراقبه ی امروز را به طور کامل گوش کرده باشید،
19دقیقه مراقبه و ذهن آگاهی را با موفقیت به انجام رساندید.
روز چهلم :
در این جلسه میخواهیم به احساس «تسلیم» و رها کردن بپردازیم. در جلسات گذشته در مورد احساس دلبستگی و وابستگی بحث کردیم. ما انسانها خیلی زود به وضعیتی که داریم، عادت میکنیم. حتی اگر وضعیتمان نامطلوب باشد، به آن عادت میکنیم و در برابر تغییر آن مقاومت میکنیم. زیرا میخواهیم همه چیز تحت کنترلمان باشد و میخواهیم همه چیز را پیشبینی کنیم. ما در این وضعیت پناهگاه امنی از جنس کنترل و پیشبینی برای خودمان میسازیم و در داخل آن پناه میگیریم. زندگی مانند یک رودخانه است، یک جریان مداوم. ما به جای اینکه شنا کنیم، با چنگ زدن به وضعیتی که به آن عادت کرده ایم، خودمان را در کنار این رودخانه نگه میداریم. اما باید رها کنیم و با جریان زندگی همراه شویم.
شما نمیتوانید همه چیز را کنترل کنید. لازم هم نیست همه چیز را کنترل کنید. کنترل کردن در حالت بقا به درد میخورد، اما هدف ما این است که وارد حالت آفرینش شویم و کنترل کردن در این حالت جایی ندارد، زیرا آفرینش در ناشناخته ها صورت میگیرد و ما نمیتوانیم ناشناخته ها را کنترل کنیم. به این فکر کنید که چقدر در روابطتان با دیگران سعی کرده اید آنها را کنترل کنید. به رابطه تان با همسر، فرزند، زیردستان و بقیه ی انسانها فکر کنید. کنترل کردن چه نتیجه ای برایتان داشته است؟ آیا به بهبود اوضاع کمک کرده است؟ آیا فرزند نوجوانتان به اجبارها و تلاشهای شما برای کنترل کردنش پاسخ مثبت و مطلوب داده است؟ وقتی کنترل کردن روی فرزندان و نزدیکان شما جواب نمیدهد، چرا باید روی دنیا و زندگیتان جواب بدهد؟
برای ورود به حالت آفرینش باید بتوانید اعتماد کنید و خودتان را رها سازید. وقتی مقصدتان را مشخص کردید، باید با جریان این رودخانه همراه شوید تا شما را به مقصدتان برساند. باید اعتماد کنید، خودتان را تسلیم کنید و خود را به جریان بسپارید. یقین داشته باشید که خداوند همواره حواسش به شماست، هرگز شما را تنها نمیگذارد و اگر مقصدتان مشخص باشد، حتما شما را به آن مقصد میرساند. ما انسانها تصویر کلی را زمانی درک میکنیم که همه ی تکه های پازل سر جایشان قرار گرفته باشند. پس تا زمانی که تصویر زندگیمان کامل میشود، باید با اعتماد پیش برویم.
خواسته های ما قبل از اینکه محقق شوند، در عالم ناشناخته ها قرار دارند. همین ناشناخته-بودن باعث میشود هنگام فکر کردن به خواسته هایمان، ته دلمان احساس تردید و ناباوری کنیم. حتما شما نیز این احساس را تجربه کرده ید.حتما برایتان پیش آمده است که واقعا چیزی را بخواهید، اما ته دلتان احساس کنید که به آن نمیرسید و با خودتان بگویید: «چطور میشه؟ مگه ممکنه؟» جالب اینجاست که وقتی چنین احساسی داریم، خواسته ی ما محقق نمیشود، زیرا «جهان هستی به احساسات قلبی ما پاسخ میدهد» و در اینجا احساس قلبی ما تردید است. برای تحقق خواسته مان به نقطه ی مقابل تردید نیاز داریم، یعنی اعتماد و یقین.
رها کردن یعنی اینکه به خودمان و به خداوند اعتماد کامل داشته باشیم. وقتی خواسته ای را برای خودمان تعیین میکنیم، اولاً باید یقین داشته باشیم که توانایی رسیدن به آن خواسته را داریم و ثانیا یقین داشته باشیم که خداوند نیز توانایی تحقق و اعطای خواسته ی ما را دارد. مورد اول یعنی اعتماد به توانایی های خود، همان عزت نفس است و مورد دوم یعنی اعتماد به اینکه خداوند میتواند خواسته ی ما را محقق کند، ایمان به فراوانی است. شما در زندگیتان بارها احساس رها کردن را تجربه کردهاید. برای مثال، هنگامی که کارتان را به بهترین نحو انجام میدهید و سنگ تمام میگذاریم، خیال تان راحت است. در این حالت، نتیجه را کاملا رها میکنید، زیرا مطمئنید که محقق میشود. هنگام تجسم خواسته هایتان نیز باید همین احساس را داشته باشید.
تمرین روز چهلم:
در طول روز، هر موقع احساسات سطح پایین را در خودتان شناسایی کردید، از تکنیک انسجام سریع استفاده کنید و یکی از احساسات سطح بالایی را که در این هفته با آنها آشنا شدیم، در خودتان القا کنید.
بسیار خوب حالا به فایل صوتی مراقبه گوش فرا دهید.
تبریک می گوییم!
اگر فایل صوتی مراقبه ی امروز را به طور کامل گوش کرده باشید،
19دقیقه و 30ثانیه مراقبه و ذهن آگاهی را با موفقیت به انجام رساندید.
روز چهل و یکم و چهل و دوم :
استراحت!
در روزچهل و یکم و چهل و دوم می توانید آموزه های 5روز اخیر را جمع بندی کنید. همچنین در صورتی که در طول هفته به هر دلیلی از برنامه ی تمرینات عقب افتاده اید می توانید در این دو روز جبران کنید.
میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
اسرار مراقبه (هفته یازدهم)
اسرار مراقبه (هفته یازدهم) روز هفتاد و یکم : به هفته ی یازدهم دوره ی...
اسرار مراقبه (هفته دهم)
اسرار مراقبه (هفته دهم) روز شصت و چهارم : در هفته ی نهم دوره ی...
اسرار مراقبه (هفته نهم)
اسرار مراقبه (هفته نهم) روز پنجاه و هفتم : به هفته ی نهم دوره ی...
اسرار مراقبه (هفته هشتم)
اسرار مراقبه (هفته هشتم) روز پنجاهم: در هفته ی هشتم دورهی اسرار مراقبه، قصد داریم...
اسرار مراقبه (هفته هفتم)
اسرار مراقبه (هفته هفتم) روز چهل و سوم : اگر به اطرافتان دقت کنید، میبینید...
اسرار مراقبه (هفته پنجم)
اسرار مراقبه (هفته پنجم) روز بیست و نهم : در هفته های قبل گفتیم که...
دیدگاهتان را بنویسید